سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق وخدای گلم

بترس که خدایت در معصیت خود بیند و در طاعت خویش نیابد و از زیانکاران باشى . پس اگر نیرومند شدى نیرویت را در طاعت خدا بگمار و اگر ناتوان گشتى ، ناتوانى‏ات را در نافرمانى او به کار دار . [نهج البلاغه]

خواسته یا ناخواسته میگیم : مواظب خودت باش !
مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه !
مواظب خودت باش یعنی برام مهمی !
مواظب خودت باش یعنی نگرانتم !
مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم !
مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت !
مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده !
مواظب خودت باش یعنی … واقعا مواظب خودت باش …

***************************************************************

 


.دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

****************************************************************

دنیای زیر آب
شبیه دنیای چشمهای توست
هر چه بیشتر دست و پا می‌زنم
بیشتر غرق می‌شوم …

*****************************************************************

مــی خواهم داستانی از علاقــه ام به تو را بنویسم :

یکی بود ، یکی …

بـی خیال …

خلاصه اش مــیشود : دوستت دارم …

 


 

 

***************************************************************

چه ناگهانی نگاهــت را به نــگاهم تعارف کردی …

و نـاگــهان عاشـقت شدم …

***************************************************************

اگــه قرار بود لیلی و مجنون به هم برسن ،

که دیگه نه لیلی ، لیلی بود ، نه مجنون ، مجنون ،

عشق واســه رسیدن نیست ،

عشق حــسرت رسـیدنه …

***********************************************************

نــکند آینه قدر ثانیه هــایی را که بی دغدغه به تمــاشای چشمهایش

 مینشیند نداند …

************************************************************

من

دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت

و تو

قطاری که چشم  دیدن مرا ندارد . . .

************************************************************

کتاب آغوشت

سوره ی لب هایت

آیه ی بوسه هایت

آنچنان پای بندم به این کیش

که هزار شیطان نمی توانند

لحظه ای

ذره ای

ایمانم را سست کنند . . .

*****************************************************

عشق ،یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم

زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم

آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود

پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم !

******************************************************* 

 

 

.بیایید به هم دروغ نگوییم…
آدم است…
باورمیکند …
دل می بندد !


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط MAHNAZ 91/11/14:: 7:31 عصر     |     () نظر

برای آن مینویسم که روزی دلش مهربان بود ، مینویسم تا بداند

 که دل شکستن هنر نیست ، نه دیگر نگاهم را برایش هدیه

 میکنم و نه دیگر دم از فاصله ها میزنم ، و نه با شعرهایم دلتنگی

 را فریاد میزنم .مینویسم تا شاید نامهربانی هایش را باور کند


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط MAHNAZ 91/11/11:: 11:43 صبح     |     () نظر

آهای عشق ، من تسلیم تو هستم… آهای عشق ، من هیچ حرفی در برابرت ندارم که به زبان بیاورم… تو مرا شکست دادی ای عشق… من تسلیم احساسات آتشین تو میباشم… آهای عشق ، تو مرا خیلی شکنجه دادی ، مرا عذاب دادی ، یک دنیا غم و غصه در وجودم جا دادی ، ولی من باز هم من با این همه عذاب تسلیم تو شدم… ای عشق تو مرا در باتلاق زندگی فرو بردی ، تو مرا در زندان عاشقی اسیر کردی ، تو مرا در سرزمین دروغینت نگه داشتی تا من از تو دور نشوم… آهای عشق من تسلیم تو هستم ، اینک که من تسلیم تو شده ام ،میخواهی دوباره مرا شکنجه دهی ؟. مرگ را به تو ترجیح دادم ، اما تو نگذاشتی که من خودم را از این دنیا و از تو راحت کنم… ای عشق ، تو کجایی؟. فریاد مرا می شنوی؟.. گریه های را میبینی؟… غم و غصه های مرا احساس می کنی؟….. پس چرا پاسخی به من نمیدهی؟… من تسلیم تو شده ام … آروز داشتم یک بار هم تو تسلیم من شوی ! تنها آروزی من این بود که من تو را فراموش کنم ! اما…! اما نتوانستم فراموشت کنم ، تو احساسی را در وجود من قرار دادی که دیگر فراموشی تو زمان مرگم هست…! آهای عشق من تسلیم تو هستم…


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط MAHNAZ 91/11/9:: 6:26 عصر     |     () نظر

چقدر قلبت زیباست ( متن عاشقانه )

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط MAHNAZ 91/11/9:: 6:21 عصر     |     () نظر

سلام عزیزم میدونم فراموشم کردی واینا ماله توهست که نوشتم

بازم مثله همیشه هیس...

***********************************************************

سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است !
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی

 و گاهی آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید

فراموش میکردی . . .

******************************************************************

در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد !
در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت !
و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد !
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو
فراموش کرد . . .

****************************************************************

**************************************************************

به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را ، گردبادهای فراموشی حرمت نمی شناسند . .
**********************************************************************

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است !
اینجا گم که مى شوى به جاى اینکه دنبالت بگردند ، فراموشت مى کنند !

*********************************************************************

خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم

 :فراموش . . .
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه !

********************************************************************

تا عشق تو آمد در قلبم ، تو رفتی
تا آمدم بگویم نرو ، رفته بودی
تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

***************************************************************

هنوز اون روز فراموشم نمی شه
که با دست قشنگت روی شیشه
کشیدی عکس قلبی و نوشتی
واسه امروز و فردا و همیشه

************************************************************

*********************************************************

شنیــده بودم که “خاک سرد است”
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است،
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را

**********************************************************

ماههاست فراموشش کرده ام ؛
خاطراتش را هم … !
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش
ذوق میکنند !

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط MAHNAZ 91/11/4:: 6:7 عصر     |     () نظر

امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم،

 امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه،

 نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،

از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی

 که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی

 تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به

من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی

 و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی،

 بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی،

 اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین

شایعات با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم

 که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نهار هی دور

 و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را به سوی

 من خم نکردی!!!
تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام

دادن داری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن

می گذرانی، در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش

 لذت می بری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون

 را نگاه می کردی، شام خوردی

 و باز هم با من صحبتی نکردی!!!
موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای خوانواده ات

شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی، نمی دانم که

 چرا به من شب به خیر نگفتی،

 اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!
هنگامی که به خواب رفتی، صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود،

 را عاشقانه لمس کردم، چقدر مشتاقم که به تو بگویم چطور می توانی

 زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام

، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می خواهد

 به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم

 که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک

فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که

مکالمه ای یک طرفه داشته باشی، خوب

، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید آنکه

شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!
آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه،

 عیبی ندارد، من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم،

 من هرگز دست نخواهم کشید...

دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی...


دوست و دوستدارت: خدا
**************************************************************************
 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط MAHNAZ 91/11/2:: 8:33 عصر     |     () نظر

*بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او

 تقدیم کنید دسته گلی تقدیمتان می کند
و خوب تر
از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم،

 دسته گل هایش را پس بگیرد.

*******************************************************************

به پیش آور دو دست خالی خود را...
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان مارا...بگردان قبله ات را سوی ما...اینک وضویی کن...
خجالت می کشی
از من...بگو, جزمن کس دیگر نمی فهمد...
به نجوایی صدایم کن...بدان آغوش من باز است...
شروع کن یک قدم با تو...تمام گام های مانده اش با من

********************************************************************

خدایا قادر نیستم خود را به خانه تو برسانم

لطفاتو خود
به خانه من بیا...!!

********************************************************************

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری
به من بده که در او ببینم
یک گوشه ای
از صفا ی سرشت تو

 

 

**************************************************

عشق مرگ نیست زندگی است ، سخت نیست عین سادگی است

عشق عاشقانه های باد و گندم است ، اولین پناهگاه کودکی آخرین پناهگاه آدم است

*******************************************************************************

هر بامداد آهویی از خواب بر میخیزد و میداند که از تند ترین شیر

باید تندتر بدود ، وگرنه کشته خواهد شد

هر بامداد شیری از خواب بر میخیزد و میداند ار تند ترین آهو

باید تند تر بدود ، وگرنه از گرسنگی خواهد مرد

فرقی ندارد آهو باشی یا شیر ، آفتاب که برمیآید آماده دویدن باش . . .

*****************************************************************************

ساعتها را بگذارید بخوابند . بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست . . .

************************************************************************

 قدر تو به اندازه ی صبر توست ...

و رازهایت ، نهفته در صبرهایت

اصلا تو آمده ای که صبر کنی !

*************************************************************************

خدای خوبی داریم ...

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ، اگر پشیمان شویم و توبه

 کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد ...

و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد ...

آری خدای خوبی داریم ...

خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد،

با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛ ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد ...

*********************************************************************

  روزگارا:

  تو اگر سخت به من میگیری،

  با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،

  گرچه دلگیرتر از دیروزم،

  گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،

  لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست

  زندگی باید کرد...
************************************************

 

 

 

 

*********************************************

خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم ، اما نشانم نده

مهربانا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد . . .

***********************************************

مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد

چون در هر بهار برایت گل می فرستد

و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.

به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد

قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند

*************************************************************************

 

 

 

.

 

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط MAHNAZ 91/11/1:: 8:12 عصر     |     () نظر

[ طراح قالب وبلاگ : سیلور سون ] [ Weblog Themes By : SilverSeven.IR ]

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس